زائر بی کس و تنهای آقا

ساخت وبلاگ
یادم هست همین دبیرستان که بودیم معلم دینی مان که قرار بود به ما درس زندگی بدهد می گفت:حجاب جبر نیست و اختیاری است؛‌اصلا معنی ندارد که بعضی جاها می نویسند از پذیرش افراد بی حجاب معذوریم و جالب است که خودش که به ما درس احکام می داد هیچگاه چادر به سر نبود.

از همه بدتر اینکه معلم من با 39 سال سن هنوز مجرد بود و نمی دانم عیب از کجا بود که وی مجرد، بدون چادر باید بیاید و به عده ای نوجوان که می خواهند به زودی وارد عرصه زندگی بشوند درس دین بدهد؛‌ اصلا شاید این مدل قرن بیست و یکمی بود و من چون سنم پایین بود خبر نداشتم.

اما چه شد که یاد این داستان افتادم این بود که همین چند وقت قبل در اصفهان پس از آنکه خسته بودم بر روی یک نیمکت نشستم و من هم چون علاقه به عکاسی دارم همیشه دوربین  به دست و آماده برای ثبت سوژه ها و تصاویر است؛‌ ناگهان یک مادر به همراه دختر و نوه اش از کنارم رد شدند برایم جالب وبد صحنه برای همین دوربین را در آوردم و از آن صحنه عکس گرفتم.

خیلی جالب بود که مادر با چادر و خیلی سروسنگین سمت راست بود و دخترش در وسط و نوه اش هم با یک تیپ کاملا غربی سمت چپ؛ اما این پایان برداشت من از عکس نبود بلکه ساعت ها نشستم و به آن نگاه کردم نکات جالبی به ذهنم رسید و البته شاید برحسب اتفاق این مساله باعث بود.

عکس با من حرف می زد که ببین مادر بزرگ داستان راه راست را در پیش گرفته است و از مقصد و مسیر منحرف نمی شود ولی دختر از همان ابتدا کمی از مادر فاصله گرفته است و همین باعث شده است که در بین راه راست و کج در نوسان و رفت و آمد باشد.

۹۹۹۹۶۳۷۲

و دوری از ارزش ها باعث شده است تا فرزند این مادر بر وی غلبه کند و او را از راه اصلی منحرف کند و بدتر از آن اینکه شکاف بین نسلی درست کند و باعث شود این مادر مانند خیلی از آدم ها که می گویند دل باید جوان باشد بجای جوان نگه داشتن دل به سمت ادا و اطوار جوانان امروزی برود.

اما اصل ماجرا این است که نه آن مادر و نه آن دختر هیچکدام مقصر نیستند.

زمانی برای ما حرف از دجال می زدند که روزی خواهد آمد و همه را به انحراف می کشد و امروز می بینیم دجال در هیبت های مختلف این کار را انجام می دهد؛ یک روزی در قالب ویدئو هایی که مردم در لابه لای پتو ها می پیچیدند و به خانه همدیگر می بردند تا یک فیلم را ببنند و کم کم دجال قصه ما هم پیشرفت کرد و تبدیل به ماهواره شد و به خانه ها آمد.

آنقدر جذاب بود که خود دشمن هم فکر نمی کرد یک ماهواره انقدر بتواند در زندگی ایرانی ها تاثیر بگذارد و باعث شود حجابی که 98 درصد مردم به چادرش روزی رای داده بودند با حضور ماهواره و البته خواب مسئولین بتواند چادر را از سر زنان و دختران ما بردارد و کار بجایی برسد که امروزه التماس کنیم که خانم ها حداقل مسائل پایه ای در حجاب را رعایت کنید نیازی به چادر نیست.

جناب دشمن وقتی که موفقیتش در این زمینه را دید چون از جمهوری اسلامی زخم خورده است باید کاری می کرد کارستان برای همین آمد و به اندازه بودجه چندین سال فرهنگ ما هزینه کرد و شبکه های فارسی زبان را به راه انداخت و در کنارش فیلم های روز دنیا را دوبله فارسی کرد و مردم هم با توجه به اینکه چند شبکه کسل کننده داخلی با فیلم های قدیمی و صدها بار تکرار شده را می دیدند خسته شده و به سمت ماهواره می رفتند.

ولی دشمن قسم خورده ما یک مشکل داشت و آن این بود که جامعه ایرانی بر نمی تابید که خانواده بنشینند در کنار هم و فیلم های با صحنه زننده را ببینند پس باید برای فرزندان جداگانه برنامه ریزی می شد و آنها را از پدر و مادر جدا میکرد. برای همین امکانات جدیدتری را رو کرد مانند کامپیوتر و گوشی که به سرعت هم فراگیر شد.

تکونولوژی هیچگاه بد نبوده است و همواره پیشرفت مقوله ای است که انسان ها در پی آن هستند اما چه بهتر بود حداقل ما فرهنگ استفاده از ابزار را از خود خارجی ها یاد می گرفتیم و زیر ساخت ها را ابتدا برای فرهنگ سازی آماده می کردیم و سپس به سمت استفاده های ابزاری می رفتیم نه اینکه ابتدا ابزار بیاید، بعد از آسیب هایی که زد برویم به سراغ فرهنگ سازی برای آن.

همین خواب غفلت ما باعث شده است که امروز جوانان به سمت اعتیاد و ابتذال بروند و به نوعی از کنترل خانواده ها نیز خارج که شده اند هیچ، حتی در برخی موارد خانواده ها را نیز به سمت خود می کشانند و از این رفتار و تقلید کورکورانه به عنوان نشان متمدن بودن و یافرهنگی یاد کنند.

ای کاش ما کمی به جوانان بیشتر بها می دادیم و درد دل شان را گوش می کردیم قبل از آنکه از دست بروند.

زیبایی در نقاب...
ما را در سایت زیبایی در نقاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaham6775d بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 2 شهريور 1400 ساعت: 3:22